اردوگاه رسیدیم. بنابراین از غذا و شام وحتی یک تکه نان هم خبری نبود
به جز یک جعبه خرما که آن را به معاون فرمانده که از همه ما خستهتر
بود،دادند.
معاون فرمانده همگی ما را که حدود ۱۴۰ یا ۱۵۰ نفر بودیم به خط کرد
و گفت: برادرانی که خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورند
و آنهایی که میتوانند، تا فردا صبح تحمل کنند.
خدا میداند با وجود اینکه بعضی از بچهها هنوز افطار نکرده بودند
و تنها از آبی که در قمقمه داشتند خورده بودند
ولی جعبه خرما به دست هر کس میرسید میگفت سیرم،
و به نفر بعدی خود میداد و آخرین نفر جعبه خرما را دست نخورده
به معاون فرمانده داد.
همگی خسته و گرسنه و به یاد دوستان و همسنگران خود که در این
عملیات با زبان روزه به کاروان شهدا، مجروحان و اسرا پیوسته بودند
دعا و گریه کردیم.
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان هوافضاییهااو آدرسhava-fazaiiha.lxb.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.